یونس معروف به «میرزا کوچک» فرزند میرزا بزرگ اهل رشت، ساکن استاد سرا در سال ۱۲۹۸ هجری قمری چشم به جهان گشود. در مدرسه حاجی حسن واقع در «صالحآباد» و مدرسه «جامع» که آنوقتها رونقی داشت و اکنون بهعلت آتشسوزی خرابهای بیش از آن باقی نمانده، صرف و نحو و تحصیلات دینی را گذراند. چند وقتی هم در تهران در مدرسه «محمودیه» اقامت گزید و میبایست قاعدتا با این مقدمات یک امام جماعت و یا یک مجتهد جامعالشرایط از کار در آید، اما حوادث و انقلاب کشور، مسیر افکارش را تغییر داد و عبا و نعلین و عمامه را به تفنگ و فشنگ و نارنجک مبدل ساخت. مردی خوش هیکل و قوی البنیه و زاغ چشم، دارای سیمایی متبسم و بازوانی ورزیده و پیشانی باز. از لحاظ اجتماعی مودب و متواضع و خوش برخورد و ازجنبه روحی، عفیف و با عاطفه و معتقد به فرایض دینی و مومن به اصول اخلاقی. هر کس به دیگری تعدی میکرد، یا کمترین اجحاف و بی عدالتی روا میداشت، مشت میرزا بالای سر متعدی بلند میشد و تجاوز دانشآموزان دینی را مطلقا به حقوق یکدیگر چه در داخل مدرسه و چه خارج از آن بی کیفر نمیگذاشت. ورزش را دوست داشت و هر روز تمرین میکرد، اهل هیچ گونه مشروبات الکلی نبود، دخانیات مصرف نمینمود، به تریاک و مشتقاتش که در آن عهد عشاق فراوان داشت لب نمیزد. و تا چند سال مانده به آخرین سنین عمرش تاهل اختیار نکرده بود. میرزا یک ایرانی ایده آلیست و یک مرد مذهبی تمام عیار بود. هیچگاه واجبات ترک نمیشد و از نماز و روزه قصور نمیکرد.
در سابق بیان کردیم که میرزا مردی سریع التاثر و به اصطلاح امروز «نازک نارنجی» بود و اکنون اضافه میکنم که شدت وحدت تاثر و احساساتی بودن صرف، اگر از نظر فرد نگریسته شود. چندان قابل اهمیت نیست. ولی از نظر یک «سیاستمدار انقلابی» که بایستی با دارا بودن صفات «نرمش» و «قابل انعطاف» با حوادث روز مقابله کند و تابعان و هم قدمانش را رهبری نماید و از نزدیکترین راه و بهترین وسایل به هدف برساند، نقص است. اما تردید ندارد که هر چه کفه احساسات سنگینی کند، کفه تدبیر بالا میرود. و تنها «توازن» و رعایت یک حالت «اعتدال» است که میتواند هیجانات روحی و احساسات درونی را با تدابیر عقلانی در آمیزد و از ادغام آنها در یکدیگر، هر گونه دشواری را مرتفع و وصول به مقصود را تسهیل نماید.
منبع: کتاب سردار جنگل
اثر: ابراهیم فخرائی